مجله تفریحی و خبری توپراک

مجله تفریحی و خبری توپراک

مجله تفریحی و خبری توپراک

مجله تفریحی و خبری توپراک

فروش قالب وردپرس
مجله تفریحی و خبری توپراک

من مهران حسینی راد
سازنده مجله تفریحی و خبری توپراک هستم از بازدید های شما متشکرم
وخواهشن نظر یادتون نه حتما نظر دهید

تبلیغات
طراحی سایت با وردپرس

ادامه:زهرا خوبی؟چرا اینجوری حرف میزنی حالت خوبه؟موضوع چیه؟-زهرا:ببین مهران خواهرم وقتی

مدرسه بودم برداشته گوشیمو اسهاتم دیده رفته به مامانم گفته مامانمم الان گوشیمو میخواد بگیره

ببین میرم گوشیو میدم بهش نگران نباش هرجور شده هر چندگاهی بهت زنگ و اس میزنم خیلی

دوست دارم..گفتم:نه زهرا زود بگیری یه کاری کن دارم میمیرم من که..زهرا گفت:اصلا اس و زنگ نزن تا

خودم بهت بزنگم بای صدام میزنه مامانم.زهرا گوشیو قطع کرد بدجوری شوکه شده بودم تو دلم

گفتم:اخه تا حالا سابقه نداشت که اینجوری شه رفتارشم که سرد بود تا حالا اینجوری حرف نمیزد

باهاشم خلاصه دوستان خیلی ناراحت شدم حتی اشکامم میخواستن دربیان نمیدونستم چیکار باید

بکنم شبا نمیخوابیدم کارم شده بود زانو هامو بغل کنم ترانه غمگین محسن یگانه و...بذارم بهش فکر

کنم اصلا کتاب نمیخوندم تو مدرسه همش فکرم درگیرش بود چن روز بعد خودم زنگ زدم بهش نتونستم

جلو دلتنگیامو نگه دارم  زنگ زدم پیشوازش خوند تعجب کردم گفتم:یعنی مادرش چه جوری گوشیشو

گرفته که خاموش نیست؟هرچقدز زنگ زدم کسی برنداشت.10دی شد تولد18 سالگیم بود همه جمع

بودن تموم فک فامیلا اما خیلی ناراحت بودم همش دلم پیشش بود عصر ساعت 6 بود داشتم تک و تنها

اتاقم ترانه گوش میدادم که گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم نوشته صفههLONEاره خودش بود سریع

برداشتمو گفتم:سلام عشقم زهرا یعنی چی چرا حالا اخه نمیدونی دارم میمیرم گوشیتو گرفتی دیگه

اره؟زهرا گفت:سلام نه نگرفتم مامان بابام رفتن بیرون خواهرمم دانشگاه یواشکی گوشیو با هزار

مصیبت پیدا کردم زنگ زدم منکه گفتم میزنگم عزیزم.یه اه کشیدم گفتم:پس کی گوشیتو میگیری اخه؟

گفت:نمیدونم هر چقدر میگم نمیده این خواهرمم خیلی عوضیه رفته به مامانم گفته زهرا با یکی رابطه

داره دیدم اس های طرفو توگوشی .گوشیشو بگیر بچس زهرا.گفتم:زهرا توروخدا بخدا خیلی اذیت

میشم نمیشه که اینجوری بیا قرار بذاریم باشه؟زهرا گفت:نه نمیشه مادرمم هر روز باهام میاد جلو

سرویس مواظبمه..گفتم:از این بدتر دیگه نمیشه میخوای من یه گوشی تهیه کنم برات یه جوری

بدم..زهرا گفت:نه لازم نیس.خب دیگه صدا درخونه میاد من سریع گوشیو میبرم میزارم سرجاش

بای..زهرا بدون اینکه تولدمو تبریک بگه قطع کرد اما من واسه تولدش(7بهمن بود قرار هس گوشی

واسش بخرم)بدجوری حالم گرفت..روزا گذشت از زهرا خبری نشد همش میزنگیدم بهش اما کسی

جوابمو نمیداد 5بهمنم یه اس تبریک فرستادم اما انگار نه انگار 9بهمن شد بخدا یعنی خیلی بهم سخت

گذشت اونی که میمیرد برام سر یه گوشی که دستش نبود اینجوری فاصله شده باورم نمیشد دیدم یه

شماره بهم زنگ میخوره برداشتم گفتم:سلام بله؟گفت:سلام من خواهر زهرام!شاخ دراوردم

گفتم:خخخخخوبین!ببخشید چرا این کارو کردین؟گفت:چون زهرا تورو دوس نداره فهمیدی بکش کنار اقا

پسر..دنیا سرم خراب شد گفتم:زهرا اونجاس میشه حرف بزنم باهاش توروخدا..خواهرش گفت:نه اینجا

نیست اما گفتم بدونی کجا دنیای زهرا دلیل اینکه تورو تا الان تو دستش نگه داشته واسه شارژه که

بهش میخری میفرستی خب دیگه بای خوش باشی..وای یعنی حقیقت داره؟امکان نداره منو اون کلی

خاطره داریم اگه ایجوری بود میفهمیدم 20 بهمن شد تا اون موقع فکر های خواهرش منو درگیر کرده بود

میخواستم بزنگم خواهرش اما نمیتونستم زهرا بهم زنگ زد گفت:سلام.گفتم:سلام زهرا خواهرت چی

میگه درسته که تو منو واسه شارژ نگه میداشتی؟زهرا گفت:اونو ولش من دوست داشتم اما دیگه همه

چی تمومه!تا اینو شنیدم پاهام فلج شد رو زانو هام افتادم اشک تو چشام جمع شد گفتم:زهرا چی

میگی شوخی میکنی اخه چرا؟گفت:چون من میخوام ازدواج کنم بسه دیگه من حوصله ندارم 1سال

صبر کنم بعد تو بیای خواستگاریم حالا از کجا هم معلوم بیای..واقعا از حرفاش سردرنمیوردم با گریه

گفتم:پس اون روزی که گفتم تو اولین دیدارمون زهرا این روزا و خاطراتمونو فراموش نکن گفتی چرت و نگو

اینجور حرفا یادته!از اونا بگذریم قول داده بودیم 2سال باهم بودیم!زهرا گفت:مهران باور کردی حرفامو

خیلی ساده ای دلم میسوزه برات حالا میخوام بدونی قرار خواستگار بیاد واسم 20اسفند ماه..تا اینو

 

شنیدم داشتم دیگه ار حال میرفتم گفتم:زهرا توروخدا نه التماست میکنم اینکارو نکن مگه دوسم

نداشتی خواستگارت کیه؟گفت:بهت ربطی نداره.گفتم جون هرکی دوسش داری بگو حالم خیلی بده

گفت:همون کسی که باهاش دعوا کردی سر اون...یاخدااااااااااااااااا داشنم میمیرم دیگه انگار خواب

میدیدم گفتم تو اونو اصلا میشناسی کیه ؟لات...کسی که فقط به دختر از دید کارای زشت نگاه میکه و

به علاوه درسم نخونده و کارگره زهرا گفت:مهران همه چیز پول نیست که...قلبم شکست اخیلی حالم

بد بود راحت خیانتو احساس کرذم از درونم .گفتم زهرا التماست میکنم تورو خدا ببین من با خانوادم

صحبت میکنم هرجور شده 2روز دیگه میایم خواستگاریت باشه؟گفت:مهران نه.گفتم:چرا..هیچی نگفت

زدم زیره گریه گفتم:چرا؟گفت:مهران دوست ندارم راستش تو این مدتم علاوه بر تو با چن نفرم رابطه

دارم هیچ حسی بهت ندارم دیگه درسته قول داده بودیم اما واقعا مهران خیلی ساده هستی برات

متاسفم راستی شاید خانوادمم منو ندن به اون پسره درسته اونو دوس دارم اما اگه نشد شاید با

کسی دیگه ازدواج میکنم مهران متاسفم..ولی دوست ندارم دیگه مزاحمم نشو خیلی دلم برات

میسوزه تقصیر خودتم بود دیگه خیلی ساده بودی با خانواتم حرف نزن چون تلاشت بیخوده من ازت

خسته شدم دیگه خداحاقط برا همیشه...داشتم گریه میکردم درست17باز زنگ و چنتا اس دادم که

توروخدا جواب بده..اخر برداشت گفت:مجبور نکن خطمو عوض کنم خودتو دیگه بیشتز از این خورد نکن؟

گفتم:پس یعنی تو دختر خیابونی بودی؟قطع کرد..وجودم اتیش گرفت ماشینو برداشتم رفتم تو یه جای

خلوت دور از خونه زدم کنار جاده ماشینو نگه داشتم داشتم گریه میکردم پیاده شدم یکی راه رفتم بعد

ایستادمو بلند فریاد زدم گفتم:خدایا چرا؟چرا؟دارم تاوان کدوم گناهمو پس میدم کدوم بگو؟2سال رابطه و

خاطره هامونو بخاطر کس دیگه ای 1ساعته تمومش کرد.اما میدونم زهرا یه روزی اگه مجرد باشه

یا...قدر منو میفهمه اون موفعه که میفهمه من کی بودم حالا که ارزوم رفته بودم فقط یه ارزو میتونست

جای اونو پر کنه اونم ارزوی مرگم بود روزا گدشت هر روز گریه و زاری میکردم همش بهش فکر میکردم با

اینکه بهم خیانت کرد با اینکه دوسم نداشت با اینکه ازم هرگومه سواستفاده کرد با اینکه بازی کرد باهام

اما هنوز دوسش دارم یاد اون همیشه در قلبم میمونه ولی خدا از اون بدتر بهم خیانت کرد اینکه داشتم

تاوان کدوم گناهو ایجوری میدادم..سرنوشتم عوض شد اینقدر حالم بعدش بد شد که سرگیجه و

دوبینی داشتم اما رفتم دکتر رو کم کم داره بهتر میشه  افسترده شدم هم از لحاظ مادی ضرر زد هم

معنوی تو بعضی درسام مردود شدم روزا گذشت92/12/30/شد باورم نمیشه که اخرم و اینجوری شد

هرگز این ضربه از یاد و دلم نمیره الانم دارم با اشک مینویسم خیلی روزگار باهام بد کرد خدا این

شکست رو سر راه کسی انشالله قرار نده چون دوستان همه چیزم نمیشه بنویسم که بستگی داره تا

چه حد حس کنین موضوع رو ولی همش حقیقت بود سر این نوشتنم الان خیلی گریه کردم هرگز یادم

نمیره با اون همه بدیهاش..تو دلم هزار بار با فریاد اسمشو صدا میزنم اما حیف فریاد های بی صدا بود

دوستون دارنم نظر یادتون نره.......من بی تو هیچم تو باور نکن/خیسم ز گریه تنها ترم نکن

عاشق نبودم تا با تو سر کنم/آتش نبودم خاکسترم نکن

اگه عاشقت نبودم...اگه بی تو زنده بودم

تو بمون که بی تو غصه میخورم

اگه دل به تو بسته ام..اگه این منم که هستم

ولی از هوای گریه ات پرم.

اگه شکوه دارم از تو..اگه بی قرارم از تو

تو بمون که آشیانه ام تویی

به هوای دلت ای ستاره..به تو میرسم دوباره

اگه عاشقم بهانه ام تویی

اگه پر نمی گشوده ام....به تو بسته ام این دو بال خسته رو

LONE00 نظر یادتون نره که بدجوری مشتاقم.بای